تسنحلغتنامه دهخداتسنح . [ ت َ س َن ْ ن ُ ] (ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استفحاص چیزی . (از متن اللغة) (از المنجد). || گردیدن در چیزی . (منتهی الارب ). || پشت کردن بباد یا خود را پوشانیدن از آن . (از اقرب الموارد).
تسنهلغتنامه دهخداتسنه . [ ت َ س َن ْ ن ُه ْ ] (ع مص ) سال زده شدن و گره گرفتن خوردنی و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). سال زده شدن . (زوزنی ). از حال بگشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گره بستن نان و شراب و جز آن و برگردیدن و تباه شدن و سال زده شدن خرمابن و جز آن . (منتهی الارب ) (آنند
تسنیةلغتنامه دهخداتسنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) واگشادن و آسان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). آسان کردن چیزی را و بگشادن گره و مانند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آسان کردن و گشادن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). سهل و آسان گردانیدن کاری . (از المنجد). || برنشستن و برآ
تشنعلغتنامه دهخداتشنع. [ ت َ ش َن ْ ن ُ ](ع مص ) کوشیدن ستور و جز آن در رفتن : تشنع البعیر اذا عدا عدواً شدید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آماده شدن جنگ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آماده شدن برای کاری . (از اقرب الموارد). || سلاح درپوشید
تشنیحلغتنامه دهخداتشنیح . [ ت َ ] (ع مص ) زشت گفتن بکسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشنیع. (اقرب الموارد). و رجوع به تشنیع شود.
مُتَکَلِّفِينَفرهنگ واژگان قرآنآنان که با تصنع و خودآرايي خود را داراي چيزي که آن را ندارد نشان مي دهند
تصنعلغتنامه دهخداتصنع. [ ت َ ص َن ْ ن ُ ] (ع مص ) خویشتن برآراستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آراستن خویشتن . (دهار). روش نیکو نهادن از خود و خویشتن را آراستن و بتکلف نیکوسیرتی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). روش نیکو نمودن از خود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) <span
متصنعلغتنامه دهخدامتصنع. [م ُ ت َ ص َن ْ ن ِ ] (ع ص ) خویشتن را آراینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آراسته و زینت کرده شده . (ناظم الاطباء). || ساخته . برخاسته . ساختگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به تکلف نیکوسیرتی نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الم
تصنعلغتنامه دهخداتصنع. [ ت َ ص َن ْ ن ُ ] (ع مص ) خویشتن برآراستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آراستن خویشتن . (دهار). روش نیکو نهادن از خود و خویشتن را آراستن و بتکلف نیکوسیرتی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). روش نیکو نمودن از خود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) <span