پنداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اندیشۀ خلاق شتن، انگاشتن، انگاردن، تصورکردن، تدبیر کردن، ساختن، خیال کردن، آسمانرا سیر کردن، در فکروخیال فرورفتن
فشلدیکشنری عربی به فارسیخراب شدن , تصورکردن , موفق نشدن , خرابي , قصور , عدم موفقيت , صداي تلپ , صداي چلپ , باصداي تلپ افتادن , شکست خوردن , درنرفتن (گلوله يا بمب)
ذیشعور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام یشعور بودن، درک کردن، آگاهیداشتن، متوجه شدن، حس کردن، دانستن درنظر گرفتن، توجه کردن استدلالکردن، معقول بودن دریافتن، فهمیدن، باهوش بودن، بصیرت داشتن، اندیشیدن عینیت دادن ابداع کردن، کشف کردن تصورکردن، پنداشتن شناختن