تسؤرلغتنامه دهخداتسؤر. [ ت َ س َء ءُ] (ع مص ) بقیه ٔ نبیذ را خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد): تسأر النبیذ؛ شرب سؤره و بقایاه . (متن اللغة).
تسورلغتنامه دهخداتسور. [ ت َ س َوْوُ ] (ع مص ) به دیوار بر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر دیواربرآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بر دیوار برشدن . و از راه دیوار به خانه شدن . (مجمل اللغة). بر بالای دیوار شدن . (از اقرب الموارد) (از
تیسورلغتنامه دهخداتیسور. [ ت َ ] (ع اِ) (از «ی س ر») دابة حسن التیسور؛ ستوری نیکوبردارنده ٔ قوائم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شود.
تسویرلغتنامه دهخداتسویر. [ ت َ س ْ ] (ع مص ) دست ورنجن پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). یاره بر دست کسی نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست بند پوشیدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بر دیوار برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از
تشورلغتنامه دهخداتشور. [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) تشویر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شرمنده شدن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). شوریده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشویر شود.
خیال باطللغتنامه دهخداخیال باطل . [ خ َ / خیا ل ِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تصور احمقانه . (ناظم الاطباء). تصور باطل . پندار بیهوده . گمان گزافه . توهم نابجا.
خیال واهیلغتنامه دهخداخیال واهی . [ خ َ / خیا ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنجرود. تصور بیجا. (ناظم الاطباء). تصور باطل . تصور بی فایده . تصور بیهوده . گمان بیهوده .
پنداشتنفرهنگ فارسی معین(پِ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - گمان بردن ، تصور کردن . 2 - سوءظن داشتن . 3 - تکبر نمودن . 4 - به حساب آوردن ، شمردن . 5 - گمان نادرست کردن ، تصور باطل نمودن .
منصبلغتنامه دهخدامنصب . [ م َ ص ِ / ص َ ] (ع اِ) جای بازگشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای برپا شدن . (غیاث ) (آنندراج ). جای مرتفع و جایی که در آن چیزی افراخته می کنند. (ناظم الاطباء). || اصل هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
جارةلغتنامه دهخداجارة. [ جارْ رَ ] (ع ص ، اِ) جردهنده . کسره دهنده . || راه بسوی آب . || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق . و فی الحدیث : لا صدقةَ فی الابل الجارة و هی رکائب القوم لان الصدقة فی السوائم . (منتهی الارب ). || دست آهنگ . ماله ٔ زمی
تصورلغتنامه دهخداتصور. [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) صورت شدن . (تاج المصادر بیهقی ). صورت و پیکر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || افتادن : ضربه فتصور؛ زد او را پس بیفتاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به افتادن : و طعنه فتصور؛ ای مال الی
تصوردیکشنری عربی به فارسیروبروشدن , مواجه شدن با , در نظر داشتن , انتظار داشتن , درذهن مجسم کردن , خيال بافي کردن , رويايي بودن , دررويا ديدن , تجسم کردن , تصور کردن
تصوردیکشنری فارسی به انگلیسیassumption, conception, fancy, ideal, image, imagery, imagination, impression, notion, supposition, vision
متصورلغتنامه دهخدامتصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وَ ] (ع ص ) تصور شده و گمان شده . و قابل توهم و تصور و قابل دریافت و اداراک و ممکن و محتمل الوقوع . (ناظم الاطباء) : و بعضی نیز بنابر مصلحت کلی که نفع عام در آن متصور باشد. (انوار سهیلی ).- متصور شدن
متصورلغتنامه دهخدامتصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص )با خود صورت کننده چیزی را و صورت بندنده . (آنندراج ). کسی که تصور می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده .|| نزدیک شونده به افتادن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که از
نامتصورلغتنامه دهخدانامتصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وَ ] (ص مرکب ) تصورنشده . || چیزی که دریافت و تصور آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء). ناممکن . صورت ناپذیر.
تصورلغتنامه دهخداتصور. [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) صورت شدن . (تاج المصادر بیهقی ). صورت و پیکر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || افتادن : ضربه فتصور؛ زد او را پس بیفتاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به افتادن : و طعنه فتصور؛ ای مال الی
تصوردیکشنری عربی به فارسیروبروشدن , مواجه شدن با , در نظر داشتن , انتظار داشتن , درذهن مجسم کردن , خيال بافي کردن , رويايي بودن , دررويا ديدن , تجسم کردن , تصور کردن