تصویرگریفرهنگ فارسی معین( ~. گَ) (حامص .) 1 - تهیة تصاویر از عکس ، نقاشی و همانند آن . 2 - تصویرسازی .
تصویرگرلغتنامه دهخداتصویرگر. [ ت َص ْ گ َ ] (ص مرکب ) تصویرکش .مصور. (آنندراج ). و رجوع به تصویرکش و تصویر شود.
اتاقک جرقة تصویرگیرprojection spark chamberواژههای مصوب فرهنگستانآشکارسازی با آرایهای از میدانهای الکتریکی و مغناطیسی که مسیر ذره را در راستای عمود بر میدان الکتریکی نشان میدهد متـ . اتاقک تصویر projection chamber
تصویربرداری آکوستیکیacoustic imagingواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از انرژی آکوستیکی برای تشکیل تصویر از جسمی فیزیکی که نمونۀ آن تصویرگیری اندامهای داخلی در صوتنگاری است
تلسکوپ خراشانفرودgrazing-incidence telescopeواژههای مصوب فرهنگستانتلسکوپی برای تصویرگیری (imaging) از پرتوهای ایکس و گاما که در آن نور فرودی بهصورت تقریباً مماس بر آینه میتابد