تطاوللغتنامه دهخداتطاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) گردن دراز کردن بوقت نگریستن به چیزی . (منتهی الارب ). کشیده ایستادن مرد برای نگریستن دور. (از اقرب الموارد). || گردن کشی کردن . (دهار) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ).گردنکشی و تکبر نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق
تطاولفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعدی، جفا، جور، درازدستی، دستاندازی، ستم، ظلم، گردنکشی ۲. تعدی کردن، دستاندازی کردن، گردنکشی کردن ≠ مهر
تطاوللغتنامه دهخداتطاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) گردن دراز کردن بوقت نگریستن به چیزی . (منتهی الارب ). کشیده ایستادن مرد برای نگریستن دور. (از اقرب الموارد). || گردن کشی کردن . (دهار) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ).گردنکشی و تکبر نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق
تطاولفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعدی، جفا، جور، درازدستی، دستاندازی، ستم، ظلم، گردنکشی ۲. تعدی کردن، دستاندازی کردن، گردنکشی کردن ≠ مهر
متطاوللغتنامه دهخدامتطاول . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گردن دراز. (آنندراج ). کسی که گردن رابرای نگرستن چیزی دراز کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تکبر نماینده . (آنندراج ). مغرور از تکبر و فیروز و مظفر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بلند. (آنندراج
تطاوللغتنامه دهخداتطاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) گردن دراز کردن بوقت نگریستن به چیزی . (منتهی الارب ). کشیده ایستادن مرد برای نگریستن دور. (از اقرب الموارد). || گردن کشی کردن . (دهار) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ).گردنکشی و تکبر نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق