تطرفلغتنامه دهخداتطرف . [ ت َ طَرْ رُ ] (ع مص ) نو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). گزیدن چیزی را. (از ذیل اقرب الموارد). || در اطراف چراگاه چریدن ناقه و نیامیختن با دیگران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از حد اعتدال گذشتن در مسأله ای . || آمدن
تترفلغتنامه دهخداتترف . [ ت َ ت َرْ رُ ] (ع مص ) تنعم . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بناز و نعمت زیستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تطریفلغتنامه دهخداتطریف . [ ت َ ] (ع مص ) کارزار کردن برگرد لشکر. (تاج المصادر بیهقی ). بر کرانه ٔ لشکر زدن و برگردانیدن خصم را در حرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنگ کردن در کرانه ٔ لشکر. || قرار دادن کسی یا چیزی را در کرانه . (از اقرب الموارد). || افتادن دندان اشتر. (منتهی ال
تطاریفلغتنامه دهخداتطاریف . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تطریف . اطراف و جوانب انگشتان : اختضبت المراءة تطاریفها؛ ای اطراف اصابعها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متطرفلغتنامه دهخدامتطرف . [ م ُ ت َ طَرْ رِ ] (ع ص ) ناقه که در اطراف چراگاه بچرد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتری که در اطراف چراگاه بچرد و با دیگر شتران نیامیزد. (ناظم الاطباء). || کسی که از علمی مقداری آموخته باشد، بدون اینکه در آن متخصص و متبحر و متعمق باشد. (قزوینی ،
طرفلغتنامه دهخداطرف . [ طَ ] (ع مص ) برگردانیدن چیزی را از چیزی . یقال : شخص ببصره فماطرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رد نمودن . || بر یکدیگر نهادن پلکها را. || جنبانیدن هر دو پلک را. (منتهی الارب )(آنندراج ). چشم بر هم زدن . || بر چشم کسی زدن چیزی را که آب روان شود از چشم و رسیدن چیزی به چ
متطرفلغتنامه دهخدامتطرف . [ م ُ ت َ طَرْ رِ ] (ع ص ) ناقه که در اطراف چراگاه بچرد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتری که در اطراف چراگاه بچرد و با دیگر شتران نیامیزد. (ناظم الاطباء). || کسی که از علمی مقداری آموخته باشد، بدون اینکه در آن متخصص و متبحر و متعمق باشد. (قزوینی ،
مستطرفلغتنامه دهخدامستطرف . [ م ُ ت َ رَ ](ع ص ، اِ) نعت مفعولی از استطراف . آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر گیاه که هنوز در غلاف خود باشد. || مال نو. || مستطرف الایام ؛ اول زمانه : فعلته فی مستطرف الایام . (منتهی الارب ). || طرفه و نوشمرده . || نوی
مستطرفلغتنامه دهخدامستطرف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استطراف . آنکه نو می شمارد چیزی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || آنکه از نو پیدا می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به استطراف شود.