تعبیه کردنلغتنامه دهخداتعبیه کردن . [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده کردن و آراستن . (ناظم الاطباء). آراستن لشکر. آرایش جنگی . آماده کردن لشکر و سامان آن را : بامدادان حرب غم را تعبیه کن لشکری اختیارش بر طلایه افتخارش بر بنه
تعبیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کردن، وارد کردن، معرفیکردن، گنجاندن درغلاف کردن انداختن، جا دادن، سُراندن، درمیانچیزی جا دادن، کاشتن، فرو کردن حل کردن، نفوذ کردن
تحبیةلغتنامه دهخداتحبیة. [ ت َ ی َ ](ع مص ) حمایت کردن و بازداشتن چیزی یا کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حمایت و منع کردن چیزی یا کسی را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
ثعبةلغتنامه دهخداثعبة. [ ث ُ ب َ / ث َ ب َ ] (ع اِ) نوعی از کربسه ٔ سبزسر خبیث ، ج ، ثعب . || موش . || درختی است .
تعبئةلغتنامه دهخداتعبئة. [ ت َ ب ِ ءَ ] آماده و ساخته کردن سامان لشکر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آماده و ساخته کردن متاع و کار و لشکر و جز آن را و یونس آرد عبیت الجیش تعبیة وبلاهمزه . (از اقرب الموارد). و رجوع به تعبیة شود.
تعبیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آراستن، ساختن ۲. آمادهسازی، تهیه، جاسازی ۳. آماده ساختن، قرار دادن، آماده کردن ۴. حیله
تعبیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آراستن، ساختن ۲. آمادهسازی، تهیه، جاسازی ۳. آماده ساختن، قرار دادن، آماده کردن ۴. حیله