تحجبلغتنامه دهخداتحجب . [ت َ ح َج ْ ج ُ ] (ع مص ) در پرده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
تحجیبلغتنامه دهخداتحجیب . [ ت َ ] (ع مص ) در پرده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحزبلغتنامه دهخداتحزب . [ ت َ ح َزْ زُ ] (ع مص ) گردآمدن و گروه گروه شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
تحزیبلغتنامه دهخداتحزیب . [ ت َ ] (ع مص ) گردآوردن گروهها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || وِرد کردن قرآن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقسیم کردن قرآن به احزاب .
تعجبلغتنامه دهخداتعجب . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) شگفت داشتن . (دهار).به شگفت آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در شگفت افتادن . (آنندراج ). || فریب دادن و در فتنه انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ)انفعال نفس از آنچه سببش پوشیده باش
بهفرهنگ فارسی عمیدکلمۀ تعجب و تحسین که در مقام شگفتی از خوبی و پسندیدگی چیزی گفته میشود؛ بهبه؛ وهوه؛ پهپه.
ماشاءاللهفرهنگ نامها(تلفظ: māšā’allāh) (عربی) (شبه جمله) آنچه خداوند بخواهد ، (برگرفته از قرآن کریم) (به مجاز) هنگام تعجب و تحسین برای دفع چشم بد گفته می شود ، چشمِ بد دور .
واهلغتنامه دهخداواه . (ع صوت ) کلمه ٔ تحسین که در مقام تعجب و تحسین استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). در عربی کلمه ٔ تحسین است به معنی چه خوش است و خوشا. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به واهاً شود. || در فارسی کلمه ٔ تعجب است ، و در تداول زنان علامت تعجب سخت و ترس باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). |
وهلغتنامه دهخداوه . [ وَه ْ ] (صوت ) کلمه ای است که در محل تحسین گویند، و آن را مکرر نیز کنند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ای است که در محل انتعاش طبیعت به طریق تحسین گویند. (برهان ). کلمه ٔ تعجب و تحسین و افسوس . (غیاث اللغات ). کلمه ای است دال بر تحسین و تعجب و شگفتی
بارک الغتنامه دهخدابارک ا. [ رَ کَل ْلاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) به محل تحسین و تعجب مستعمل است . (آنندراج ) (دِمزن ). خدا مبارک کرد یا کند. لفظ مذکور بیشتر در تعجب و تحسین استعمال می شود. (فرهنگ نظام ). کلمه ٔ تحسین مأخوذ از تازی یعنی برکت دهد تو را خدای . (ناظم الاطباء). مخفف بارک اﷲ لک
تعجبلغتنامه دهخداتعجب . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) شگفت داشتن . (دهار).به شگفت آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در شگفت افتادن . (آنندراج ). || فریب دادن و در فتنه انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ)انفعال نفس از آنچه سببش پوشیده باش
متعجبلغتنامه دهخدامتعجب . [ م ُ ت َ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) به شگفت آینده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شگفت دارنده و شگفت آمده و آشفته و حیران و سرگشته و دارای شگفت و شگفت دارنده . (ناظم الاطباء) : امیرنصر گفت ما متعجبیم بدین کار که تو آوردی . (تاریخ بخا
فعل تعجبلغتنامه دهخدافعل تعجب . [ ف ِ ل ِ ت َع َج ْ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) نزد نحویان ، چیزی است که برای نشان دادن تعجب وضع شده باشد و در زبان عرب برای آن دو وزن صرفی وجود دارد: یکی ما اَفعَل و دیگر اَفعِل به مانند این جمله ها: الدنیا... مااکدر صافیها و مااخیب راجیَها.... ی
مستعجبلغتنامه دهخدامستعجب . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعجاب . عجب کننده و در شگفت شونده . (اقرب الموارد). رجوع به استعجاب شود.
تعجبلغتنامه دهخداتعجب . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) شگفت داشتن . (دهار).به شگفت آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در شگفت افتادن . (آنندراج ). || فریب دادن و در فتنه انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ)انفعال نفس از آنچه سببش پوشیده باش