لغتنامه دهخدا
تحذیف . [ ت َ ] (ع مص ) راست بکردن . (زوزنی ). آماده و نیکوکردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شاعر در صفت اسب گوید:لها جبهة کسراةالمجن حذّفه الصانع المقتدر. (از اقرب الموارد).|| تحذیف شَعر؛ تطری