تعدیاتلغتنامه دهخداتعدیات . [ ت َ ع َدْ دی ] (ع اِ) مأخوذ از تازی اجحافات و ظلمها و ستمها و زبردستیها. (ناظم الاطباء).
تعدادلغتنامه دهخداتعداد. [ ت َ ] (ع مص ) مصدر است بمعنی عد (شمردن ). (از اقرب الموارد). شمار کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به عَدّ شود.
تعدادلغتنامه دهخداتعداد. [ ت ِ ] (از ع ، اِ) در فارسی امروزین شماره و حساب و شمردگی و شمار. (ناظم الاطباء).
تحکماتلغتنامه دهخداتحکمات . [ ت َ ح َک ْ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ تحکم . تعدیات و حکمهای بی جا و حکمهای زور. (ناظم الاطباء).
محالدارلغتنامه دهخدامحالدار. [ م َ ] (نف مرکب ) به اصطلاح مردم هند، صاحب منصبی که در تحت حکم کوتوال باشد و حافظ امنیت شهر ومانع از تعدیات مردم . سرهنگ پلیس . (ناظم الاطباء).
ارسپیلغتنامه دهخداارسپی . [ اَ رِ ] (اِخ ) شهری در مکزیک ، واقع در وادیی پرنعمت ، برکنار نهر ((سونورا)) و آن سابقاً کرسی مقاطعه ٔ سونورا بود. ولی بواسطه ٔ جنگهای داخلی و تعدیات هندیان امریکا مضمحل گردید و در جوار آن آثارقدیمه و معادن بسیار است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
اسماعیل پاشالغتنامه دهخدااسماعیل پاشا. [ اِ ] (اِخ ) یکی از وزرای زمان سلطان محمدخان ثالث . وی در موقع والیگری شام بقلع و قمع سعد، شریف مکه ، مأمور گشت و با دسته ها و افواج از سپاهیان شام ، غزه ، مصر و جده ، مقرر شد که شر شریف را از سر شرفا و اهالی حجاز دفع کند و مظالم و تعدیات او را ریشه کن سازد. و
عمادالدینلغتنامه دهخداعمادالدین .[ ع ِ دْدْ دی ] (اِخ ) (سید...) از مقاطعان فارس در دوره ٔ ایلخانی . در سال 678 هَ . ق . که سوغُنجاق یا سونجاق ، سردار مشهور مغول به امر اباقاخان ، برای ترمیم خرابیها و رفع تعدیات عمال دیوانی به شیراز آمد، پس از برخی اصلاحات که کرد،