تعدیل کردنلغتنامه دهخداتعدیل کردن . [ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برابر کردن و از روی عدالت چیزی را تقسیم کردن . (ناظم الاطباء). || در فارسی امروزین کاستن از شدت و حدت چیزی یا عملی : فلان کس نظر خود را تعدیل کرد. رفتار خود را تعدیل کرد.
تعدیل کردندیکشنری فارسی به انگلیسیadjust, fit, moderate, modify, modulate, qualify, realign, revise, soften, temper, tone
تعدیل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کردن، موازنه کردن، مساویکردن، مخالف عمل کردن، تقابل داشتن تضمین کافی گرفتن، مآلاندیشی کردن، پوشش بیمهای داشتن، پوشش گرفتن، محتاط بودن بدهبستان کردن، سازش کردن
تعدیل شارش،تعدیل جریانflow equalizationواژههای مصوب فرهنگستانذخیرهسازی آب یا فاضلاب در یک مخزن برای فروکاستن نوسانات یا غلظت جریان یا هر دو
تحذللغتنامه دهخداتحذل . [ ت َ ح َذْ ذُ ] (ع مص ) تحذل بر کسی ؛ مهربان گردیدن بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ترسیدن برای کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تهدللغتنامه دهخداتهدل . [ ت َ هََ دْ دُ ] (ع مص ) فروهشته شدن . (زوزنی ). فروهشته شدن پوست خصیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || سست گردیدن لب . || فروافتادن شاخهای درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهدیل شود.
تهدیللغتنامه دهخداتهدیل . [ ت َ ] (ع مص ) فروگذاشتن شاخ و لفج و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آویختن لُنج و شاخه و امثال آن . (یادداشت ایضاً). رجوع به تهدل شود.
تعدیللغتنامه دهخداتعدیل . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست کردن . یقال :عدل الحکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راست و درست کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). راست کردن چیز یا حکمی . (از اقرب الموارد). راستی و درستی و ب
جرح و تعدیل کردنلغتنامه دهخداجرح و تعدیل کردن . [ ج َ ح ُ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخدوش ساختن عدالت گواه یا عادل شمردن او. || نسبت ضعف روایت به کسی دادن یا عادل شمردن او. || تصحیح کردن نوشته ای . اصلاح کردن کتابی از حیث الفاظ و معانی و فصاحت و بلاغت . (یادداشت مؤلف ). || مجازاً؛ متناسب و جورکردن چیزها ب
تعدیللغتنامه دهخداتعدیل . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست کردن . یقال :عدل الحکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راست و درست کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). راست کردن چیز یا حکمی . (از اقرب الموارد). راستی و درستی و ب
تعدیلadjustment 1واژههای مصوب فرهنگستانروشی آماری برای دست یافتن به سنجههای قابلمقایسه در جمعیتهایی که از حیث متغیرهای دیگر با هم متفاوتاند
جرح و تعدیللغتنامه دهخداجرح و تعدیل . [ ج َ ح ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) علم ... علمی است که از جرح و تعدیل راویان با الفاظ مخصوصی و از مراتب آن الفاظ در آن بحث میشود. و این علم از فروع علم رجال احادیث است و با آنکه از رشته های مهم این علم است هیچکس آن را ذکر نکرده است . سخن در جرح و تعدیل رجال
زاویه ٔ تعدیللغتنامه دهخدازاویه ٔ تعدیل . [ ی َ / ی ِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن زاویه بود که از تقاطع آن دو خط آید که از مرکز فلک اوج و از مرکز عالم سوی آفتاب آیند. (التفهیم ص 118).
تعدیللغتنامه دهخداتعدیل . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست کردن . یقال :عدل الحکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راست و درست کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). راست کردن چیز یا حکمی . (از اقرب الموارد). راستی و درستی و ب
حوض تعدیلequalization tankواژههای مصوب فرهنگستانحوضی برای کاهش نوسانات جریان یا کاهش نوسانات غلظت فاضلاب ورودی