تهطللغتنامه دهخداتهطل . [ ت َ هََ طْ طُ ] (ع مص ) هطل . (اقرب الموارد). || شفا یافتن از بیماری . (ناظم الاطباء). رجوع به تهطلؤ و هطل شود. || حیله و فریب کردن دزد. (ناظم الاطباء). رجوع به تهطلس شود.
تعطللغتنامه دهخداتعطل . [ ت َ ع َطْ طُ ] (ع مص ) بی زیور شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بی پیرایه ماندن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بیکار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیکار ماندن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیکار بودن مرد و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم
تعطیللغتنامه دهخداتعطیل . [ ت َ ] (ع مص ) فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خالی کردن و ضایع و مهمل گذاشتن چیزی راو منه : و اذا العشار عطلت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترک کردن چیزی را و خالی و ضایع گذاشتن آن . (از اقرب الموارد). |
weekendsدیکشنری انگلیسی به فارسیتعطیلات آخر هفته، اخر هفته، تعطیل اخر هفته، تعطیل اخر هفته را گذراندن
تعطیللغتنامه دهخداتعطیل . [ ت َ ] (ع مص ) فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خالی کردن و ضایع و مهمل گذاشتن چیزی راو منه : و اذا العشار عطلت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترک کردن چیزی را و خالی و ضایع گذاشتن آن . (از اقرب الموارد). |
تعطیلدیکشنری فارسی به انگلیسیclosed, closure, inoperative, shutdown, outage, shut, stoppage, vacation
اهل تعطیللغتنامه دهخدااهل تعطیل . [ اَ ل ِ ت َ ] (اِخ ) دهریان . آن مردم که گویند عالم قدیم است و او را صانع نیست بل صانع موالید افلاک و انجم است که همیشه بوده است و همیشه باشد. مقابل خداپرستان . و رجوع به جامعالحکمتین ص 31 شود.
تعطیللغتنامه دهخداتعطیل . [ ت َ ] (ع مص ) فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خالی کردن و ضایع و مهمل گذاشتن چیزی راو منه : و اذا العشار عطلت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترک کردن چیزی را و خالی و ضایع گذاشتن آن . (از اقرب الموارد). |