تغلغتنامه دهخداتغ. [ ت َغ غ ] (اِ) آواز خوردن تخته به تخته ای یا چیز دیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آواز ترقه یا چاشنی که کم و خفیف باشد. (یادداشت ایضاً).
اختلال تیکtic disorderواژههای مصوب فرهنگستانهریک از اختلالهایی که ویژگی اصلی آنها پرش یا گرفتگی عضلههای حرکتی یا صوتی یا هر دوی آنها بهطور مکرر در طول روز است
اختلال تیک گذراtransient tic disorderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال تیک که در آن فرد بین 4 هفته تا یک سال روزانه بارها دچار تیکهای منفرد یا چندتایی میشود
اختلال تیک حرکتی یا آوایی مزمنchronic motor or vocal tic disorderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال تیک که در آن فرد در مدتی افزون بر یک سال دچار تیکهای حرکتی یا صوتی شود درحالیکه دورههای توقف تیک از سه ماه تجاوز نکند
عوارض اقامتhotel tax, bed tax, resort tax, room taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیاتی که دولت محلی یا مرکزی یا سازمانی دیگر برای افزایش درآمد یا توسعه و بهبود زیرساختهای گردشگری از بازدیدکنندگان بابت اقامتشان دریافت میکند
تیک تیکلغتنامه دهخداتیک تیک .(اِ صوت مرکب ) آواز جنبش عقربک ساعت . حکایت صوت عقربه های ساعت . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). آواز حرکت یکنواخت رقاصک یا پاندول ساعت و جز آن . تک تک .
تغبةلغتنامه دهخداتغبة. [ ت َ غ َ ب َ ] (ع مص ) بمعانی تَغَب است . (منتهی الارب ). و رجوع به تغب شود.
دقةدیکشنری عربی به فارسیدرستي , صحت , دقت , کوبيدن , زدن , درزدن , بد گويي کردن از , بهم خوردن , مشت , ضربت , صداي تغ تغ , عيبجويي
knockدیکشنری انگلیسی به فارسیدر زدن، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن
تغبةلغتنامه دهخداتغبة. [ ت َ غ َ ب َ ] (ع مص ) بمعانی تَغَب است . (منتهی الارب ). و رجوع به تغب شود.
تغذغذلغتنامه دهخداتغذغذ. [ ت َ غ َ غ ُ ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برجهیدن آهو. (از اقرب الموارد).
تغلقلغتنامه دهخداتغلق . [ ت ُ ل ُ ] (اِ) بمعنی سردار از لغات ترکی نوشته شد و نام پادشاهی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تغییظلغتنامه دهخداتغییظ. [ ت َغ ْ ] (ع مص ) بخشم آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شتغلغتنامه دهخداشتغ. [ ش َ ] (ع مص ) پاسپر کردن و حقیر داشتن و خوار نمودن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متغتغلغتنامه دهخدامتغتغ. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) آن که سخن او فهمیده نشود. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به تغتغة شود.
متفتغلغتنامه دهخدامتفتغ. [ م ُ ت َ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) شکسته و کوفته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
کتغلغتنامه دهخداکتغ. [ ک َ ت َ ] (اِ) کشک . (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کَتَخ . (از برهان ). رجوع به کتخ شود.