خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تغلب
/taqallob/
معنی
۱. غالب شدن؛ چیره شدن و دست یافتن به چیزی؛ پیروزی یافتن.
۲. چیرگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تسلط، غلبه، چیرگی
۲. پیروز شدن، تسلط یافتن، چیره شدن، چیرگییافتن، غالب شدن، غلبه یافتن ≠ مغلوب شدن، شکست خوردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغلب
لغتنامه دهخدا
تغلب . [ ت َ غ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) به چیرگی تمام دست یافتن به چیزی : تغلب علیه ؛ ای استولی علیه قهراً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به قهر استیلا یافتن بر بلادی . (از اقرب الموارد). غلبه کردن و چیره شدن . (غیاث اللغات ). زیردستی و چیرگی و...
-
تغلب
لغتنامه دهخدا
تغلب . [ ت َ ل ِ ] (اِخ ) ابن وائل بن قاسط. (از منتهی الارب ). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 162 و الحلل السندسیه ج 1 ص 294 و المعرب جوالیقی ص 124 شود.
-
تغلب
لغتنامه دهخدا
تغلب . [ ت َ ل ِ ] (اِخ ) احمد مکنی به ابوالعباس از اعاظم علما و پرهیزکاران و امام کوفه بود. در سال 290هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تغلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. تسلط، غلبه، چیرگی ۲. پیروز شدن، تسلط یافتن، چیره شدن، چیرگییافتن، غالب شدن، غلبه یافتن ≠ مغلوب شدن، شکست خوردن
-
تغلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqallob ۱. غالب شدن؛ چیره شدن و دست یافتن به چیزی؛ پیروزی یافتن.۲. چیرگی.
-
تغلب
فرهنگ فارسی معین
(تَ غَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) پیروز شدن ، غالب شدن .
-
واژههای مشابه
-
اعشی تغلب
لغتنامه دهخدا
اعشی تغلب .[ اَ شا ت َ ل ِ ] (اِخ ) شاعر معروف عرب در عصر اموی موسوم به ربیعةبن یحیی بن معاویة. بیت زیر از اوست :اذا حلت معاویةبن عمروعلی الاطواء خنقت الکلابا. (از عیون الاخبار ج 3 ص 263).و رجوع به اعشی ربیعةبن یحیی ... شود.
-
تغلب عليه
دیکشنری عربی به فارسی
چيره شدن , پيروز شدن بر , مغلوب ساختن , غلبه يافتن
-
ابان بن تغلب
لغتنامه دهخدا
ابان بن تغلب . [ اَ ن ِ ن ِ ت َ ل ِ ] (اِخ ) از فقها و رجال حدیث و او شیعی و صدوق بوده و نسبت به شیخین اطاله ٔ لسان نکرده تنها برجحان امیرالمؤمنین علیه السلام بر آن دو قائل بوده . او راست : کتاب معانی القرآن و کتاب القرأات .
-
واژههای همآوا
-
تقلب
لغتنامه دهخدا
تقلب . [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] (ع مص ) دست انداختن در امور بخواست خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصرف در کارها بخواهش خود. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برگشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگردیدن . (زوزنی )...
-
تقلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. تزویر، جعل، دغلکاری، شید، غش، قلب، نادرستی ۲. دگرگون شدن، قلب شدن ۳. واژگون شدن
-
تقلب
فرهنگ واژههای سره
دغل کاری، دغلی، نیرنگ
-
تَقَلُّبَ
فرهنگ واژگان قرآن
چرخاندن -گردانيدن (کلمه قلب به معناي برگرداندن چيزي از اين رو به آن رو است ، و چون به باب تفعيل برود مبالغه در اين عمل را ميرساند ، پس تقليب يعني بسيار زيرورو کردن چيزي ، و تقلب هم قبول همان تقليب است پس تقلب قلوب و ابصار عبارت است از برگشتن دلها و...