تغلفلغتنامه دهخداتغلف . [ ت َ غ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) غالیه بکارداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). غالیه کردن موی و ریش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به تغلی شود. (ناظم الاطباء). || غلاف یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تغلیفلغتنامه دهخداتغلیف . [ ت َ ] (ع مص ) در غلاف کردن شیشه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در غلاف کردن قاروره و کتاب و جز آنها را. (از اقرب الموارد). || غالیه برکردن . (تاج المصادر بیهقی ). غالیه مالیدن بر ریش خود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تغلیفلغتنامه دهخداتغلیف . [ ت َ ] (ع مص ) در غلاف کردن شیشه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در غلاف کردن قاروره و کتاب و جز آنها را. (از اقرب الموارد). || غالیه برکردن . (تاج المصادر بیهقی ). غالیه مالیدن بر ریش خود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
غالیةلغتنامه دهخداغالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث غالی . گران . (از المنجد). رجوع به غالی شود. || (اِ) ترکیباتی است از بوی خوش . ج ، غوالی . (اقرب الموارد). بوی خوشی است مرکب از مشک و عنبر و جز آن سیاه رنگ که موی را به وی خضاب کنند. سماها بذلک سلیمان بن عبدالملک و گوینداز مخترعات جالینوس است . (م