تیغگرلغتنامه دهخداتیغگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) تیغساز. آنکه تیغها را بسازد. (آنندراج ) : مغنی ز دف ساختی چون سپربه قانون خبرگیر ازین تیغگر. طغرا (از آنندراج ).رجوع به تیغساز شود.
ثغرلغتنامه دهخداثغر. [ ث َ ](ع مص ) دندان نمودن وقت خندیدن . || دندان شیر کسی را شکستن . || افتادن دندانها. || رخنه کردن . || رخنه بستن . || ثغر ثلمة؛ بستن رخنه را. (از اضداد است ).
ثغرلغتنامه دهخداثغر. [ ث َ / ث َ غ َ ] (ع اِ) درختی است که شکوفه ٔ سپید دارد. || گو. || رخنه . || دره ٔ فراخ . || دهن . || دندانها یا دندانهای پیشین یا دندان که هنوز در لثه باشد. || رسته ٔ دندان . || سرحد ملک کفار. مرز. دربند. دربند میان کفر و اسلام . (منتهی
تغییر درازمدت مغناطیسیmagnetic secular changeواژههای مصوب فرهنگستانتغییر تدریجی مقدار مؤلفۀ مغناطیسی در طول سالها
رانۀ گرانیسنجgravimeter drift, gravity-meter drift, drift of gravimeterواژههای مصوب فرهنگستانتغییر تدریجی و ناخواسته در مقدار مرجعی که براساس آن اندازهگیری گرانی انجام میشود
ناپیوستگی تدریجیgradual discontinuityواژههای مصوب فرهنگستانتغییر تدریجی در روندها و پیوستار نظاممند حاکم بر یک حوزۀ خاص
پسزایشepigenesisواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای که بر مبنای آن فرایند تشکیل رویان یا جنین، حاصل تغییر تدریجی تخم است
شیو بومشناختیecological gradient, ecoclineواژههای مصوب فرهنگستانتغییر تدریجی یک بومسازگان و شبیه شدن آن به بومسازگان دیگر بهنحویکه مرز مشخصی میان این دو وجود نداشته باشد
تغییرلغتنامه دهخداتغییر. [ ت َغ ْ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از حال بگشتن . (دهار). از حالی به حالی برگردانیدن و گردانیدن و دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از حال خود گردانیدن و با لفظ کردن و
تغییرفرهنگ فارسی عمید۱. از حالی به حالی برگردانیدن؛ دگرگون کردن.۲. دگرگون شدن؛ از حالی به حالی دیگر درآمدن.
تغییردیکشنری فارسی به انگلیسیalteration, change, gradation, metamorphosis, mutation, swing, switch, transition, turn, turnover, variance, variation
قابل تغییرلغتنامه دهخداقابل تغییر. [ ب ِ ل ِ ت َ ] (ص مرکب ) تغییرپذیر. برگشتنی : ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده اند.حافظ.
تغییرلغتنامه دهخداتغییر. [ ت َغ ْ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از حال بگشتن . (دهار). از حالی به حالی برگردانیدن و گردانیدن و دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از حال خود گردانیدن و با لفظ کردن و
تغییرفرهنگ فارسی عمید۱. از حالی به حالی برگردانیدن؛ دگرگون کردن.۲. دگرگون شدن؛ از حالی به حالی دیگر درآمدن.
خط همتغییرisopor lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که تغییرات درازمدت، مانند تغییرات خطوط همانحراف یا هممیل، بر روی آن یکسان است
درخواست تغییرchange requestواژههای مصوب فرهنگستاندرخواست افزایش یا کاهش گسترۀ کار و اصلاح خطمشیها و فرایندها و برنامهها و رویهها و تغییر هزینه و بودجه یا اصلاح برنامههای زمانی