تغییر فازphase shift2واژههای مصوب فرهنگستاناختلاف زاویهای میان فازهای یک کمیت سینوسی نسبت به یک زاویة مرجع یا نسبت به کمیت سینوسی دیگری با همان بسامد متـ . اختلاف فاز phase difference
تیغگرلغتنامه دهخداتیغگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) تیغساز. آنکه تیغها را بسازد. (آنندراج ) : مغنی ز دف ساختی چون سپربه قانون خبرگیر ازین تیغگر. طغرا (از آنندراج ).رجوع به تیغساز شود.
ثغرلغتنامه دهخداثغر. [ ث َ ](ع مص ) دندان نمودن وقت خندیدن . || دندان شیر کسی را شکستن . || افتادن دندانها. || رخنه کردن . || رخنه بستن . || ثغر ثلمة؛ بستن رخنه را. (از اضداد است ).
ثغرلغتنامه دهخداثغر. [ ث َ / ث َ غ َ ] (ع اِ) درختی است که شکوفه ٔ سپید دارد. || گو. || رخنه . || دره ٔ فراخ . || دهن . || دندانها یا دندانهای پیشین یا دندان که هنوز در لثه باشد. || رسته ٔ دندان . || سرحد ملک کفار. مرز. دربند. دربند میان کفر و اسلام . (منتهی
تغییردهندة فازphase shifterواژههای مصوب فرهنگستانوسیله یا مداری که ولتاژ یا جریان خروجی آن را میتوان طوری تنظیم کرد که رابطة فازی دلخواهی با ولتاژ یا جریان ورودی داشته باشد
رشتهواکنش پیوستهcontinuous reaction seriesواژههای مصوب فرهنگستانرشتهواکنشی که در آن واکنش بلورهای اولیه با مایعات پسین بدون تغییر فاز ناگهانی رخ میدهد
رویداد لرزهایseismic eventواژههای مصوب فرهنگستانرسیدن موج لرزهای جدید که معمولاً با تغییر فاز و افزایش دامنه در نگاشت لرزهای مشخص میشود
پراکنش ریلیRayleigh scatteringواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن انتشار الکترومغناطیسی، بهصورت کشسان، بهوسیلة ذرات ماده، بدون تغییر بسامد، اما با تغییر فاز، منحرف میشود
تغییرلغتنامه دهخداتغییر. [ ت َغ ْ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از حال بگشتن . (دهار). از حالی به حالی برگردانیدن و گردانیدن و دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از حال خود گردانیدن و با لفظ کردن و
تغییرفرهنگ فارسی عمید۱. از حالی به حالی برگردانیدن؛ دگرگون کردن.۲. دگرگون شدن؛ از حالی به حالی دیگر درآمدن.
تغییردیکشنری فارسی به انگلیسیalteration, change, gradation, metamorphosis, mutation, swing, switch, transition, turn, turnover, variance, variation
قابل تغییرلغتنامه دهخداقابل تغییر. [ ب ِ ل ِ ت َ ] (ص مرکب ) تغییرپذیر. برگشتنی : ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده اند.حافظ.
تغییرلغتنامه دهخداتغییر. [ ت َغ ْ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از حال بگشتن . (دهار). از حالی به حالی برگردانیدن و گردانیدن و دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از حال خود گردانیدن و با لفظ کردن و
تغییرفرهنگ فارسی عمید۱. از حالی به حالی برگردانیدن؛ دگرگون کردن.۲. دگرگون شدن؛ از حالی به حالی دیگر درآمدن.
خط همتغییرisopor lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که تغییرات درازمدت، مانند تغییرات خطوط همانحراف یا هممیل، بر روی آن یکسان است
درخواست تغییرchange requestواژههای مصوب فرهنگستاندرخواست افزایش یا کاهش گسترۀ کار و اصلاح خطمشیها و فرایندها و برنامهها و رویهها و تغییر هزینه و بودجه یا اصلاح برنامههای زمانی