تفالیلغتنامه دهخداتفالی . [ ت َ ] (ع مص ) شپش جستن خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
طفوليدیکشنری عربی به فارسیطفل مانند , کودک مانند , پسر مانند , بچگانه , ابتدايي , بچگي , مربوط بدوران کودکي
تفلیلغتنامه دهخداتفلی . [ ت َ ف َل ْ لی ] (ع مص ) برآوردن شپش از سر ولباس . (از اقرب الموارد). || کاویدن پرنده با منقار میان پرهای خود را. (از اقرب الموارد).
طفیلیفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی میرود؛ مهمان ناخوانده.۲. [مجاز] وابسته به دیگری.۳. (اسم) (زیستشناسی) = انگل
طفلیلغتنامه دهخداطفلی . [ طَ لی ی / طَ ف َ لی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به طَفْل یا طَفَل به معنی خاک رس مخصوص . رجوع به دزی ج 2 ص 49 شود.
متفالیلغتنامه دهخدامتفالی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «ف ل ی ») شپش جوینده از همدیگر. (ناظم الاطباء). شپش جستن خواهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفالی شود.
اتسزلغتنامه دهخدااتسز.[ اَ س ِ ] (اِخ ) (از ترکی آت ، آد، نام + سز، ادات سلب ؛ و مجموع کلمه بمعنی بی نام است و این تفألی است ماندن و نمردن کودک را در بلاد ترکستان . یا از اَت بمعنی گوشت + سز و یا از آت بمعنی اسب + سز) رجوع به آتسز، و ابن خلکان چ قاهره ج 2 ص
گوالیدنلغتنامه دهخداگوالیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوال + -یدن ، پسوند مصدری ) قیاس شود با بالیدن . هندی باستان ، وی + ورذ (نمو کردن ، رشد کردن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بالیدن و نمو کردن ، اعم از انسان وحیوان . (برهان ) (آنندراج ). اِرباء. اِنماء: ایفاع ؛ گوالیدن کودک و نزدیک بلوغ رسیدن
متفالیلغتنامه دهخدامتفالی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «ف ل ی ») شپش جوینده از همدیگر. (ناظم الاطباء). شپش جستن خواهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفالی شود.