تفریط کردن

مترادف

۱. زیادهروی کردن، افراط کردن
۲. کوتاه آمدن، کوتاهی کردن
۳. به هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن، تباه کردن

جست‌وجوی دقیق

تفریط کردن

لغت‌نامه دهخدا

تفریط کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن و کمی کردن در کاری و ضایع کردن . (ناظم الاطباء).

تفریط کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. زیادهروی کردن، افراط کردن ۲. کوتاه آمدن، کوتاهی کردن ۳. به هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن، تباه کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

تفرث

لغت‌نامه دهخدا

تفرث . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) شوریدن دل ، زن باردار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تفرق : شُد علیهم فتفرثوا. (اقرب الموارد).

تفرد

تفرد. [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) یگانه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). یگانه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در امری یگانه و بی مانند شدن . (از اقرب الموارد) : وی را دیدند از شهامت و بزرگی و تفرد وی در همه ٔ ادوات سیاست . (تاریخ بیهق

تفریث

لغت‌نامه دهخدا

تفریث . [ ت َ ] (ع مص ) بر جگر حیوان زنده زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

تفرید

لغت‌نامه دهخدا

تفرید. [ ت َ ] (ع مص ) فقیه شدن . (منتهی الارب ). فقیه و دانا شدن . (آنندراج ). تفقه . (اقرب الموارد). || کرانه گزیدن از مردم برعایت و محافظت بر امر و نهی خدای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یگانه کردن و گوشه گرفتن و خلوت گزیدن جهت رعایت امر و نهی . (آنندراج ). یگانه کرد

تفریض

لغت‌نامه دهخدا

تفریض . [ ت َ ] (ع مص ) رخنه نمودن . || اندک اندک واجب گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فریضه ها مختلف کردن . (زوزنی ). || جداجدا کردن . || بریده کردن چیزی را. || آشکار نمودن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تحزیز. (اقرب المو

جست‌وجوی متن

افراط

فرهنگ مترادف و متضاد

اغراق، تفریط، زیادهروی، گزافه، مبالغه ≠ تفریط

adiaphanousness

دیکشنری انگلیسی به فارسی

افراط و تفریط

حَنِيفاً

فرهنگ واژگان قرآن

معتدل و بدون انحراف به سمت افراط يا تفريط

میانه رو

فرهنگ فارسی عمید

کسی که در هیچ کاری افراط و تفریط نکند؛ میانه‌گیر.

میانه روی

فرهنگ فارسی عمید

حد وسط کاری را در پیش گرفتن؛ خودداری از افراط و تفریط.

جست‌وجوی هم‌آغاز

تفریط

لغت‌نامه دهخدا

تفریط. [ ت َ ] (ع مص ) هیچکاره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضایع کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پراکنده و پریشان کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || فرستادن پیش کسی ، رسول را. || عجز پیش آوردن در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)

تفریط

فرهنگ فارسی عمید

۱. کوتاهی ‌کردن در کاری.۲. اظهار عجز کردن در کاری.۳. بیهوده ساختن؛ ضایع‌ کردن.۴. تلف‌ کردن مال.

تفریط

فرهنگ فارسی معین

(تَ) [ ع . ] (مص م .) کوتاهی کردن ، ضایع کردن .

تفریط

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اسراف، افراط، تبذیر، زیادهروی، کوتاهی، ولخرجی ≠ افراط ۲. تباهی، تضییع، ضایعسازی ۳. کوتاه آمدن، کوتاهی کردن ۴. برباد دادن، تباه کردن، تلف کردن، ضایع ساختن

تفریط

واژه‌نامه آزاد

(پیشنهاد کاربران) کم رَوی.

جست‌وجوی هم‌قافیه

اهل تفریط

لغت‌نامه دهخدا

اهل تفریط. [ اَ ل ِ ت َ ] (اِخ ) فرقی از شیعه که خداوند را به یک تن از مخلوق تشبیه میکنند و آنانرا مشبهه و اهل تقصیر نیز گویند. (خاندان نوبختی ص 250).

تفریط

لغت‌نامه دهخدا

تفریط

فرهنگ فارسی عمید

۱. کوتاهی ‌کردن در کاری.۲. اظهار عجز کردن در کاری.۳. بیهوده ساختن؛ ضایع‌ کردن.۴. تلف‌ کردن مال.

دوری از افراط و تفریط

دیکشنری فارسی به انگلیسی

golden mean

افراط و تفریط

فرهنگ گنجواژه

عدم میانه روی.

درپیوند

بیشتر بدانید

تفریط کردن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

فرهنگ مترادف و متضاد

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ واژگان قرآن

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

واژه‌نامه آزاد

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ گنجواژه