تفسرلغتنامه دهخداتفسر. [ ت َ ف َس ْ س ُ ] (ع مص ) بیان شدن . واضح و آشکار ساختن . (ناظم الاطباء). || بیان کردن خواستن . (از اقرب الموارد). رجوع به استفسار شود.
تفشیرلغتنامه دهخداتفشیر. [ ت َ ] (ع مص ) مصدر جعلی از فشار فارسی . مصدر از فشردن فارسی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ور تیز بگادن خرانی دندان بفشر بگاه تفشیر.سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 46).
تفسیرفرهنگ فارسی عمید۱. معنی کلامی را بیان کردن؛ واضح و آشکار ساختن معنی سخن.۲. شرح و بیان.۳. (ادبی) در بدیع، بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، مانند این شعر: به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری / دهن تنگ و سخن تلخ و لبان لعل و میان لاغر.۴. (اسم) علم بیان کردن و توض
طفشیرلغتنامه دهخداطفشیر. [ طَ/ طِ ] (اِ) این کلمه بدین صورت در ترجمه ٔ تاریخ طبری آمده است و ظاهراً طفشیل یا محرف آن باشد : موسی علیه السلام دیگر روز از آنجای برفت تا به مصر آمد... چون به در خانه اندرآمد مادرش نشناخت که دوازده سال بود ت
تفسیردانلغتنامه دهخداتفسیردان . [ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که علم تفسیر داند. عالم به علم تفسیر. مفسر : زیان میکند مرد تفسیردان که علم و ادب میفروشد به نان . (بوستان ).رجوع به تفسیر و ترکیب های آن شود.
تفسیرگویلغتنامه دهخداتفسیرگوی . [ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که کلام خدا را شرح کند. مفسر. آشکارکننده ٔ سخنان غامض . شرح کننده ٔ مدلول ها و الفاظ قرآن کریم و فحاوی آیات و اسباب نزول و تأویلات و سایر احوال و احکام و غرائب و بدایع آن : از من بگوی عالم تفسیرگوی راگر در عمل
تفسیریلغتنامه دهخداتفسیری . [ ت َ ](اِخ ) محمدبن شیخ علی الرومی الحنفی القاضی باسکوب . متوفی به سال 1077 هَ . ق . او راست : رسائل علی انوارالتنزیل للبیضاوی . (از اسماء المؤلفین ج 2 ص 291).
تفسیرفرهنگ فارسی عمید۱. معنی کلامی را بیان کردن؛ واضح و آشکار ساختن معنی سخن.۲. شرح و بیان.۳. (ادبی) در بدیع، بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، مانند این شعر: به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری / دهن تنگ و سخن تلخ و لبان لعل و میان لاغر.۴. (اسم) علم بیان کردن و توض
misinterpretsدیکشنری انگلیسی به فارسیاشتباه تفسیر می شود، بد تعبیر کردن، بغلط تفسیر کردن، بد تفسیر کردن
misinterpretedدیکشنری انگلیسی به فارسیاشتباه تفسیر شده، بد تعبیر کردن، بغلط تفسیر کردن، بد تفسیر کردن