تفشیلغتنامه دهخداتفشی . [ ت َ ف َش ْ شی ] (ع مص ) زیاده گشتن بیماری در قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پراکنده شدن و گستردن . گویند: هذا قرطاس یتفشی فیه المداد؛ ای ینشتر. (از اقرب الموارد). || فراخ شدن و تباه شدن ریش . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ شدن و تباه
تفصیلغتنامه دهخداتفصی . [ ت َ ف َص ْ صی ] (ع مص ) از دشواری و تنگی بدر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی )(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از
تفصیفرهنگ فارسی عمید۱. از تنگی و دشواری بیرون آمدن.۲. از چیزی یا کسی رهایی یافتن.۳. کنجکاوی دربارۀ چیزی.
تفصیفرهنگ فارسی معین(تَ فَ صِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از تنگی و دشواری رها شدن . 2 - دربارة چیزی کنجکاوی کردن .
تفشیرهلغتنامه دهخداتفشیره . [ ت َ رَ/ رِ ] (اِ) عدس سبز پخته ٔ نرم کوفته که مردم تهران عدسی گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفشله شود.
تفشیغلغتنامه دهخداتفشیغ. [ ت َ ] (ع مص ) فروگرفتن کسی را و پوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). مثل فشغ است . (از اقرب الموارد). رجوع به فشغ شود. || چیره شدن خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تفشیللغتنامه دهخداتفشیل . [ ت َ ] (ع مص ) فشل ساختن بزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فشل ساختن برای زن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر فشل نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) شیر که در پستان باقی مانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنند
تفشیجلغتنامه دهخداتفشیج . [ ت َ ] (ع مص ) پا از هم دور نهادن جهت شاشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تفشج . (اقرب الموارد). رجوع به تفشج شود.
تفشیحلغتنامه دهخداتفشیح .[ ت َ ] (ع مص ) پایها از هم دور نهادن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بازگردیدن از کسی و روی گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تفشیرهلغتنامه دهخداتفشیره . [ ت َ رَ/ رِ ] (اِ) عدس سبز پخته ٔ نرم کوفته که مردم تهران عدسی گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفشله شود.
تفشیغلغتنامه دهخداتفشیغ. [ ت َ ] (ع مص ) فروگرفتن کسی را و پوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). مثل فشغ است . (از اقرب الموارد). رجوع به فشغ شود. || چیره شدن خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تفشیللغتنامه دهخداتفشیل . [ ت َ ] (ع مص ) فشل ساختن بزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فشل ساختن برای زن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر فشل نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) شیر که در پستان باقی مانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنند
تفشیجلغتنامه دهخداتفشیج . [ ت َ ] (ع مص ) پا از هم دور نهادن جهت شاشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تفشج . (اقرب الموارد). رجوع به تفشج شود.
تفشیحلغتنامه دهخداتفشیح .[ ت َ ] (ع مص ) پایها از هم دور نهادن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بازگردیدن از کسی و روی گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متفشیلغتنامه دهخدامتفشی . [ م ُ ت َ ف َش ْ شی ] (ع ص ) ریش و قرحه ٔ فراخ شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیماری مستولی و فراگرفته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفشی شود.