تقابليدیکشنری عربی به فارسیمربوط به ساکنين ينگي دنيا , واقع در طرف مقابل زمين , مستقيما , مخالف , متقاطر
توزیع تقابلیcontrastive distributionواژههای مصوب فرهنگستانوقوع واحدهای زبانی در بافتهای یکسان که به تمایز معنایی منجر شود
تقابللغتنامه دهخداتقابل . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) با یکدیگر هم بر شدن . (زوزنی ). با یکدیگر هم روی شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). با هم روباروی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر روبرو شدن . (آنندراج ). تواجه . (اقرب الموارد). || (اصطلاح بدیع) تقابل آن است که شاعر اسماء متلا
توزیع تقابلیcontrastive distributionواژههای مصوب فرهنگستانوقوع واحدهای زبانی در بافتهای یکسان که به تمایز معنایی منجر شود