تقرثعلغتنامه دهخداتقرثع. [ ت َ ق َ ث ُ ] (ع مص ) فراهم آمدن . || برافراشته شدن موی بز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکرتحلغتنامه دهخداتکرتح . [ ت َ ک َ ت ُ ] (ع مص ) شتابان گذشتن . (از اقرب الموارد): تکرتح فی مشیة؛شتاب گذشت و رفت . (ناظم الاطباء).
تقرتپهلغتنامه دهخداتقرتپه . [ ت َق َ ت َپ ْ پ ِ / پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش مرکزی شهرستان گرگان است که 285 تن سکنه دارد و محصول آن برنج و غله و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تکریتیلغتنامه دهخداتکریتی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب است به تکریت که شهرکی بزرگست و دژ استواری دارد در سی فرسخی بغداد. (از انساب سمعانی ). رجوع به تکریت شود.
تکریتیلغتنامه دهخداتکریتی . [ ت َ ](اِخ ) عبدالسلام بن یحیی بن القاسم بن المفرج . متوفی بسال 675 هَ . ق . است و بنا بر قول صاحب فوات الوفیات او را تصانیفی است . (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 570).<
تکریتیلغتنامه دهخداتکریتی . [ ت ِ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب ، ازایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).