تقرفلغتنامه دهخداتقرف . [ ت َ ق َرْ رُ ] (ع مص ) پوست واشدن ریش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تازه شدن سر ریش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقرولغتنامه دهخداتقرؤ. [ ت َ ق َرْ رُءْ ] (ع مص ) فهمیدن . || پرستیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنسک . (اقرب الموارد). || فقیه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقرعفلغتنامه دهخداتقرعف . [ ت َ ق َ ع ُ ] (ع مص ) درترنجیدن و گرفته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقبض (اقرب الموارد).
تقرفصلغتنامه دهخداتقرفص . [ ت َ ق َ ف ُ ] (ع مص ) به جامه در پیچیده شدن پیر زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تزمل شود.
تقرفعلغتنامه دهخداتقرفع. [ ت َ ق َ ف ُ ] (ع مص ) ترنجیدن و گرفته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقبض ، مانند تقرعف . (از اقرب الموارد). رجوع به تقرعف شود.
پوست واکردنلغتنامه دهخداپوست واکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوست بازکردن . پوست کندن . رجوع به پوست بازکردن شود. تقرف ؛ پوست وا کرده شدن جراحت .
تقرفصلغتنامه دهخداتقرفص . [ ت َ ق َ ف ُ ] (ع مص ) به جامه در پیچیده شدن پیر زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تزمل شود.
تقرفعلغتنامه دهخداتقرفع. [ ت َ ق َ ف ُ ] (ع مص ) ترنجیدن و گرفته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقبض ، مانند تقرعف . (از اقرب الموارد). رجوع به تقرعف شود.
متقرفلغتنامه دهخدامتقرف . [ م ُ ت َ ق َرْ رِ ] (ع ص ) درخت و یا ریش پوست برداشته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).