تقریبادیکشنری فارسی به انگلیسیabout, almost, approximately, circa, close , just, much, near, nearly, nigh, pretty, rather, roughly, round, some, virtually, well-nigh
تقریباًلغتنامه دهخداتقریباً. [ ت َ ب َن ْ ](ع ق ) ضد تحقیقاً. بطور حدس و تخمین و بطور قیاس و نزدیک به آن . (ناظم الاطباء). نزدیک . به نزدیک . در حدود. کمابیش . بیش و کم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تقریباًلغتنامه دهخداتقریباً. [ ت َ ب َن ْ ](ع ق ) ضد تحقیقاً. بطور حدس و تخمین و بطور قیاس و نزدیک به آن . (ناظم الاطباء). نزدیک . به نزدیک . در حدود. کمابیش . بیش و کم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تقریباًهمهalmost allواژههای مصوب فرهنگستانقیدی که برقراری یک حکم در مجموعهای را توصیف میکند و حاکی از آن است که آن حکم در همۀ نقاط آن مجموعه بهجز در مجموعهای با اندازۀ صفر برقرار است متـ . تقریباًهمهجا almost everywhere, AE
تقریباًلغتنامه دهخداتقریباً. [ ت َ ب َن ْ ](ع ق ) ضد تحقیقاً. بطور حدس و تخمین و بطور قیاس و نزدیک به آن . (ناظم الاطباء). نزدیک . به نزدیک . در حدود. کمابیش . بیش و کم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تقریباًهمهalmost allواژههای مصوب فرهنگستانقیدی که برقراری یک حکم در مجموعهای را توصیف میکند و حاکی از آن است که آن حکم در همۀ نقاط آن مجموعه بهجز در مجموعهای با اندازۀ صفر برقرار است متـ . تقریباًهمهجا almost everywhere, AE