تقریر کردنلغتنامه دهخداتقریر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی بیان مطلب و اظهار استعمال شده و میشود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بیان کردن . شرح کردن : و چون این فصل تقریر کرده شود و خان نشاط کند که عهد بسته آید و عده ای بستانی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir
تقررلغتنامه دهخداتقرر. [ ت َ ق َرْ رُ ] (ع مص ) بر قرار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). قرار گرفتن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). استقرار و استحکام واثبات و استواری و اقرار و بند و بست . (ناظم الاطباء). || بر پای خود کمیز انداختن شتر. || ستبر گردیدن کمیز از خوردن علف خش
تقریرلغتنامه دهخداتقریر. [ ت َ ] (ع مص ) فا اقرار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). به اقرار آوردن . (زوزنی ) (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان . (از اقرب الموارد). || سخن گفتن
تکررلغتنامه دهخداتکرر. [ ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) مکرر شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مکرر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دودله شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تکریرلغتنامه دهخداتکریر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار واگردانیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تکرار. تکرة. کرکرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب ع
تقریراتلغتنامه دهخداتقریرات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تقریر. بیانات و توضیحات و اقوال و گفتار. (ناظم الاطباء). رجوع به تقریر و دیگر ترکیبهای آن شود.
تقریرلغتنامه دهخداتقریر. [ ت َ ] (ع مص ) فا اقرار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). به اقرار آوردن . (زوزنی ) (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان . (از اقرب الموارد). || سخن گفتن
تقریرفرهنگ فارسی عمید۱. بیان کردن.۲. قرار دادن.۳. برقرار کردن.۴. [قدیمی] اقرار کردن.۵. [قدیمی] به اقرار آوردن.
تقریرفرهنگ مترادف و متضاد۱. ابراز، اظهار، بیان، گفتار ≠ تحریر، ترقیم ۲. اقرار، خستو ۳. ادا، تلفظ ≠ تحریر، ترقیم ۴. بیان کردن، اظهار کردن، گفتن، سخن راندن ≠ نوشتن ۵. اقرار کردن، خستو کردن ≠ انکار کردن
خوش تقریرلغتنامه دهخداخوش تقریر. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ](ص مرکب ) فصیح . نطاق . (ناظم الاطباء). آنکه مسائل علمی را خوب بیان کند. آنکه تقریر خوب دارد. که با گشاده زبانی ادای مطلب کند. که مطلبی را نیکو بازگوید.
تقریرلغتنامه دهخداتقریر. [ ت َ ] (ع مص ) فا اقرار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). به اقرار آوردن . (زوزنی ) (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان . (از اقرب الموارد). || سخن گفتن
تقریرفرهنگ فارسی عمید۱. بیان کردن.۲. قرار دادن.۳. برقرار کردن.۴. [قدیمی] اقرار کردن.۵. [قدیمی] به اقرار آوردن.