تیقظلغتنامه دهخداتیقظ. [ ت َ ی َق ْ ق ُ ] (ع مص ) بیدار و هوشیار بودن وبیدار شدن از خواب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیدار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بیدار شدن و بیداری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موال
تیقیظلغتنامه دهخداتیقیظ. [ ت َ ] (ع مص ) بیدار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بیدارنمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و به معنی بیداری مستعمل میشود. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). || گرد برانگیختن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم
تقیسلغتنامه دهخداتقیس . [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) به قبیله ٔ قیس غیلان مانندشدن یا تمسک گرفتن به آنها به امری همچو حلف یا جوار یا ولاء و خویشتن را به سوی آن منسوب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقیصلغتنامه دهخداتقیص . [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) بانگ کردن شتر. || فرودریدن چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کج شدن و منهدم شدن دیوار. (از اقرب الموارد).
تقیظلغتنامه دهخداتقیظ. [ ت َ ق َی ْی ُ ] (ع مص ) در تابستان اقامت کردن در جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقسیم کردندیکشنری فارسی به انگلیسیallocate, allot, dispense, dissever, divide, spread, parcel, part, partition, segment, share, slice