تلافیلغتنامه دهخداتلافی . [ ت َ ] (ع مص ) وادریافتن . (دهار). دریافتن . (مجمل اللغة). رسیدن و دریافتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دریافتن و بدست آوردن .(غیاث اللغات ). تدارک ، یقال : تلافیت التقصیر و هذا امر لایتلافی و تقول جاء بالعمل المتنافی ثم لم یتعقبه بالتلافی . (اقرب
تلافیدیکشنری فارسی به انگلیسیanswer, payoff, quid pro quo, reciprocation, repayment, reprisal, retaliation, return, tit for tat
تلافیفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتقام، تقاص، جبران، جزا، خونخواهی، سزا ۲. تاوان، غرامت ≠ عفو، جبران کردن
تلافیلغتنامه دهخداتلافی . [ ت َ ] (ع مص ) وادریافتن . (دهار). دریافتن . (مجمل اللغة). رسیدن و دریافتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دریافتن و بدست آوردن .(غیاث اللغات ). تدارک ، یقال : تلافیت التقصیر و هذا امر لایتلافی و تقول جاء بالعمل المتنافی ثم لم یتعقبه بالتلافی . (اقرب
تلافیفلغتنامه دهخداتلافیف . [ ت َ ] (ع اِ) گیاهی درهم پیچیده ، یقال : هذا تلافیف من عشب ؛ ای نبات ملتف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیک درپیچیدنها (غیاث اللغات ). گیاهی درهم پیچیده و نیک درپیچیدنها. (آنندراج ). این جمع تلفیف است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).- <span clas
تلافیدیکشنری فارسی به انگلیسیanswer, payoff, quid pro quo, reciprocation, repayment, reprisal, retaliation, return, tit for tat
جبرانفرهنگ فارسی عمیدتلافی.⟨ جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده.