تلالةلغتنامه دهخداتلالة. [ ت َ ل َ ] (ع اِ) از اتباع است ، یقال : جأنابالضلاله و التلالة. (منتهی الارب ). ضلاله و گمراهی و یا از اتباع ضلالة است . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلال شود.
طلالةلغتنامه دهخداطلالة. [ طَ ل َ ] (ع اِمص ) خرمی . شادمانی . || نیکوئی حالت . خوبی هیأت . || (اِ) کالبد هر چیزی . گویند: حَیّا اﷲ طلالتک ؛ ای شخصک . || اثر سرای . جای خراب شده . (منتهی الارب ).
طلالةلغتنامه دهخداطلالة. [ طَ ل َ ] (ع مص ) شگفتی نمودن . || طُلَّت الارض ُ (مجهولاً)؛ باران ریزه بارید بر زمین . (منتهی الارب ).
تلاللغتنامه دهخداتلال . [ ت َ ] (ع اِ) از اتباع است ، یقال : هو الضلال بن التلال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلالة شود.