ثلجدیکشنری عربی به فارسیمنجمد کردن , يخ بستن , منجمد شدن , شکر پوش کردن , يخ , سردي , خونسردي و بي اعتنايي , برف , برف باريدن , برف امدن
ثلجفرهنگ فارسی عمیدبرف.⟨ ثلج چینی (صینی): [قدیمی]۱. شوره؛ شورۀ قلم.٢. (زیستشناسی) تباشیر.٣. باروت.٤. سنگ سرمه.
تلجئةلغتنامه دهخداتلجئة. [ ت َ ج ِ ءَ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دروغ فروختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قرار دادن مال خود را برای بعض وارثان و ندادن آن را به شخص دیگر. (از اقرب الموارد).<br
تلججلغتنامه دهخداتلجج . [ ت َ ل َج ْ ج ُ ] (ع مص ) دعوی کردن متاع کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلجفلغتنامه دهخداتلجف . [ ت َ ل َج ْ ج ُ ] (ع مص ) مغاکی کردن گرداگردچاه و مغاکی شدن کناره ٔ چاه . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلجلجلغتنامه دهخداتلجلج . [ ت َل َ ل ُ ] (ع مص ) دودله شدن و متردد گردیدن و جنبیدن و در دهان گردانیدن سخن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کلمة الحکمة تکون فی صدرالمنافق فتلجلج حتی تخرج الی صاحبها. (اقرب الموارد). || گرفتن چیزی را از کسی . (منتهی الارب ) (آنندرا
تلجملغتنامه دهخداتلجم . [ ت َ ل َج ْ ج ُ ] (ع مص ) لجام بستن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخت کردن زن حایض لجام را، و لجام رگوئی است که زن حایض در میان بندد. (آنندراج ).
عقابلغتنامه دهخداعقاب . [ ع ُ ] (ع اِ) مرغی است و عقاب تیزچنگال . (منتهی الارب ). مرغ شکاری سیاه . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). پرنده ای است از جوارح و چنگال داران که عرب آن را کاسر نامد. و گویند عقاب «سیّد» پرندگان است و نسر «عریف » آنها. عقاب را «خداریة» نیز نامند و او را چشمانی تیزبین اس
ابوالفتوحلغتنامه دهخداابوالفتوح . [ اَ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یاشهید معروف به شیخ اشراق و بعضی نام او را احمد گفته اند و پاره ای برآنند که کنیت او یعنی ابوالفتوح اسم او است و ابوالعباس احمدبن ابی اصیبعه خزرجی حکیم درطبقات الأطب
تلجئةلغتنامه دهخداتلجئة. [ ت َ ج ِ ءَ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دروغ فروختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قرار دادن مال خود را برای بعض وارثان و ندادن آن را به شخص دیگر. (از اقرب الموارد).<br
تلججلغتنامه دهخداتلجج . [ ت َ ل َج ْ ج ُ ] (ع مص ) دعوی کردن متاع کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلجفلغتنامه دهخداتلجف . [ ت َ ل َج ْ ج ُ ] (ع مص ) مغاکی کردن گرداگردچاه و مغاکی شدن کناره ٔ چاه . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلجلجلغتنامه دهخداتلجلج . [ ت َل َ ل ُ ] (ع مص ) دودله شدن و متردد گردیدن و جنبیدن و در دهان گردانیدن سخن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کلمة الحکمة تکون فی صدرالمنافق فتلجلج حتی تخرج الی صاحبها. (اقرب الموارد). || گرفتن چیزی را از کسی . (منتهی الارب ) (آنندرا
تلجملغتنامه دهخداتلجم . [ ت َ ل َج ْ ج ُ ] (ع مص ) لجام بستن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخت کردن زن حایض لجام را، و لجام رگوئی است که زن حایض در میان بندد. (آنندراج ).
ساتلجلغتنامه دهخداساتلج . [ ل ِ ] (اِخ ) رودخانه ای در هند، و شرقی ترین و جنوبی ترین پنج رودخانه ای است که پنجاب را تشکیل میدهند. این رودخانه از تبت سرچشمه میگیرد و پس از عبور از هیمالیا با جریانی تند و سیل آساو سیراب ساختن دشت پنجاب و چندین ایالت دیگر و بعد از طی مسیری بطول <span class="hl" d
متلجلغتنامه دهخدامتلج . [ م ُت ْ ت َ ل ِ ] (ع ص ) (از «ول ج ») درآینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که در می آید یا اجازه ٔ دخول میدهد. (ناظم الاطباء). || درآورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اتلاج شود. || اجازه ٔ دخول داده شده . (ناظم الاطباء).
محتلجلغتنامه دهخدامحتلج . [ م ُت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتلاج . گیرنده ٔ حق . محتلز. (منتهی الارب ). گیرنده ٔ حق کسی . (ناظم الاطباء).
مختلجلغتنامه دهخدامختلج . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) کشیده و بیرون کرده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کشیده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختلاج شود. || رجل مختلج ؛ مرد که در نسب وی نزاع کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وجه مختلج ؛روی کم گوشت . (منتهی الارب )
مختلجلغتنامه دهخدامختلج . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) کشیده و بیرون کرده .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درکشنده وبیرون آورنده و برکشنده . (ناظم الاطباء). || چشم پرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختلاج شود. || متزلزل . || جهنده . (ناظم الاطباء) (از فره