زیتونتلخیانMeliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از افراسانانِ درختی یا درختچهای با برگهای شانهای متقابل یا متناوب و گلهای منظم و میوههای متنوع
تلخناکلغتنامه دهخداتلخناک . [ ت َ ] (ص مرکب ) بسیار تلخ و دارای تلخی .(ناظم الاطباء). ناگوار. سخت و رنج آمیز : جهان زهر است و خوی تلخناکش به کم خوردن توان رست از هلاکش . نظامی .گلابم گر کنم تلخی چه باک است گلاب آن به که او خود تل
برچفسیدنلغتنامه دهخدابرچفسیدن . [ ب َ چ َ دَ ] (مص مرکب ) برچسپیدن . برچسفیدن . تلخن . (منتهی الارب ). تلخط.(اقرب الموارد). لتوب . لصوق . لزوق : رسعت عینه ؛ برچفسید نیام چشم او. (منتهی الارب ). || منجمد شدن و فسردن . (ناظم الاطباء). رجوع به برچسفیدن شود.
تلخناکلغتنامه دهخداتلخناک . [ ت َ ] (ص مرکب ) بسیار تلخ و دارای تلخی .(ناظم الاطباء). ناگوار. سخت و رنج آمیز : جهان زهر است و خوی تلخناکش به کم خوردن توان رست از هلاکش . نظامی .گلابم گر کنم تلخی چه باک است گلاب آن به که او خود تل