لغتنامه دهخدا
لدغ . [ ل َ ] (ع مص ) لسع. تلداغ . گزیدن (چنانکه مار و کژدم ). (منتهی الارب ). گزش . گزیدن و زدن با دهان چنانکه در مار. (حریری ). گزیدن کژدم . (تاج المصادر). گزیدن مار و کژدم و منج . (زوزنی ) : سده و دیدان و استسقاء و سل کسر و ذات الصدر و لدغ و