تپلیسلغتنامه دهخداتپلیس . [ ت ِ ] (اِخ ) پایتخت گرجستان . تفلیس (بالفتح و قیل بالکسر) معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). نام شهریست که پایتخت گرجستان است ... و معرب تپلیس تفلیس است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تفلیس شود.
تلیسلغتنامه دهخداتلیس . [ ت َ ] (ع اِ) پارچه از ابریشم یا کَنَب که بدان بار و جز آن پیچند. گونی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، تلالیس : و قتلها طرحت (بغداد خاتون ) هنالک ایاماً مستورةالعورة بقطعة تلیس . (ابن بطوطه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ثم وصلا الی ... و هی
ثلجدیکشنری عربی به فارسیمنجمد کردن , يخ بستن , منجمد شدن , شکر پوش کردن , يخ , سردي , خونسردي و بي اعتنايي , برف , برف باريدن , برف امدن
کلهرلغتنامه دهخداکلهر. [ ک َ هَُ ] (اِخ ) یکی از ایل های کرد است که تقریباً مرکب ازده هزار خانوار است بدین ترتیب : خالدی 2000 خانوار، شیانی 1000 خانوار، سیاسیا 1000 خانوار، کاظم خانی <span cl