تلفاتلغتنامه دهخداتلفات . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ تلف . ضایعات . هلاکها. مرگ و میرها: زلزله ٔ بوئین زهرای قزوین تلفات فراوانی دربرداشت . جنگ جهانی دوم تلفات سنگینی داشت .
تلفاتcasualty 1واژههای مصوب فرهنگستانهر فردی که ازنظر سازمان نظامی با وضعیتی به یکی از صورتهای زیر ازدسترفته تلقی میشود: مرده یا مفقودالاثر یا بیمار یا زخمی یا در مکان نامعلوم
تلفات جانبیcollateral damage 1واژههای مصوب فرهنگستانصدمات یا خسارات غیرعمدی یا اتفاقی که بر افراد وارد میآید، بیآنکه در زمان حمله، هدف نظامی قانونی و اصلی محسوب شده باشند
تلفات جانبیcollateral damage 1واژههای مصوب فرهنگستانصدمات یا خسارات غیرعمدی یا اتفاقی که بر افراد وارد میآید، بیآنکه در زمان حمله، هدف نظامی قانونی و اصلی محسوب شده باشند
تلفات جانبیcollateral damage 1واژههای مصوب فرهنگستانصدمات یا خسارات غیرعمدی یا اتفاقی که بر افراد وارد میآید، بیآنکه در زمان حمله، هدف نظامی قانونی و اصلی محسوب شده باشند
تلفات مواد غذاییfood lossesواژههای مصوب فرهنگستانمواد هدررفته در مراحل تولید و نگهداری و توزیع و حملونقل و مصرف مواد غذایی