تلفنلغتنامه دهخداتلفن . [ ت ِ ل ِ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ مرکب فرنگی است از تله به معنی دور و فون به معنی صدا. آلتی است که بدان از نقاط دور مکالمه کنند و این وسیله در سال 1876 م . توسط گراهام بل اختراع شده است . هر دستگاه تلفن از دو قسمت اصلی فرستنده و گی
تلفنفرهنگ فارسی عمید۱. دستگاهی که بهوسیلۀ آن از مسافت دور با هم صحبت میکنند.۲. [عامیانه، مجاز] شمارهتلفن.
extensionsدیکشنری انگلیسی به فارسیپسوند، گسترش، توسعه، تمدید، بسط، تعمیم، کشش، اضافی، توسیع، تلفن فرعی، مد
extensionدیکشنری انگلیسی به فارسیامتداد، گسترش، توسعه، تمدید، بسط، تعمیم، کشش، اضافی، توسیع، تلفن فرعی، مد
امتداددیکشنری عربی به فارسیتوسيع , تمديد , تعميم , تلفن فرعي , کشيدن , امتداددادن , بسط دادن , منبسط کردن , کش امدن , کش اوردن , کش دادن , گشادشدن , بسط , ارتجاع , قطعه(زمين) , اتساع , کوشش , خط ممتد , دوره , مدت
تلفنلغتنامه دهخداتلفن . [ ت ِ ل ِ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ مرکب فرنگی است از تله به معنی دور و فون به معنی صدا. آلتی است که بدان از نقاط دور مکالمه کنند و این وسیله در سال 1876 م . توسط گراهام بل اختراع شده است . هر دستگاه تلفن از دو قسمت اصلی فرستنده و گی
تلفنفرهنگ فارسی عمید۱. دستگاهی که بهوسیلۀ آن از مسافت دور با هم صحبت میکنند.۲. [عامیانه، مجاز] شمارهتلفن.
تلفنلغتنامه دهخداتلفن . [ ت ِ ل ِ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ مرکب فرنگی است از تله به معنی دور و فون به معنی صدا. آلتی است که بدان از نقاط دور مکالمه کنند و این وسیله در سال 1876 م . توسط گراهام بل اختراع شده است . هر دستگاه تلفن از دو قسمت اصلی فرستنده و گی
تلفنفرهنگ فارسی عمید۱. دستگاهی که بهوسیلۀ آن از مسافت دور با هم صحبت میکنند.۲. [عامیانه، مجاز] شمارهتلفن.
خدمات خاص مرکز تلفنcentrexواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که در آن کاربران بدون داشتن مرکز داخلی، از تمام خدمات مرکز داخلی برخوردار میشوند و بهطور معمول به مجتمعهای صنعتی یا اداری یا مسکونی قابل واگذاری است متـ . خدمت
راهنمای تلفنtelephone directoryواژههای مصوب فرهنگستانراهنمایی که حاوی اطلاعاتی دربارۀ شمارهتلفن و نشانی افراد یک شهر یا محل است
رخنهگر تلفنphreak, phreakerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که به شبکههای مخابراتی یا دیگر سامانههای حفاظتشده رخنه میکند