تلهفلغتنامه دهخداتلهف . [ ت َ ل َهَْ هَُ ] (ع مص ) آرمان خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اندوه بردن . (زوزنی ). دریغ خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و از سر تأسف و تلهف می گفت . (سندبادنامه ص 100
تلهیفلغتنامه دهخداتلهیف . [ ت َ ] (ع مص ) آرمان خوردن . (مجمل اللغة). وانفساه گفتن : لهف نفسه تلهیفاً؛ وانفساه گفت و کذا لهف امه و لهف امیه ای ابویه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دریغ و افسوس خوردن و اندوه نمودن و وانفساه گفتن . (آنندراج ).
تلحفلغتنامه دهخداتلحف . [ ت َ ل َح ْ ح ُ ] (ع مص ) لحاف ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برای خود لحاف قرار دادن . (از اقرب الموارد).
تلحیفلغتنامه دهخداتلحیف . [ ت َ ] (ع مص ) دامن کشان رفتن به ناز (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلعفلغتنامه دهخداتلعف . [ ت َ ل َع ْ ع ُ ] (ع مص ) آماده شدن شیر یا شتر به گرفتن سر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
حرباءلغتنامه دهخداحرباء. [ ح َ رَ ] (ع اِ) واحَرَباء و واحَرَبی ̍؛ کلمه ٔتأسف و تلهف است مانند یااَسَفی ̍. (منتهی الارب ).
ویلةلغتنامه دهخداویلة. [ وَ ل َ ] (ع اِ) ویل . رسوایی . گویند: یا ویلتاه ، در هنگام تلهف و تعجب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به ویل (صوت ، اِ) شود.
دریغخواریلغتنامه دهخدادریغخواری . [ دِ / دَ خوا / خا ] (حامص مرکب ) دریغخوار بودن : تلهف . تحسر. تأسف . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دریغ خوردن شود.
اندوه نمودنلغتنامه دهخدااندوه نمودن . [ اَ ه ْ ن ُ / ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) تفجع. توجع. (تاج المصادر بیهقی ). تلهف . (یادداشت مؤلف ). اظهار درد کردن . و رجوع به تفجع شود.
متلهفلغتنامه دهخدامتلهف . [ م ُ ت َ ل َهَْ هَِ ] (ع ص ) دریغ خورنده . (از منتهی الارب ). افسوس خورنده و اندوهگین . (غیاث ) (آنندراج ). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول . (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده . اندوهناک . ج ، متلهفین . (فرهنگ فارسی معین ). متأسف . (یادداشت