لغتنامه دهخدا
باحفص . [ ح َ ] (اِخ ) (تل ...) تلی به تاراب در سه فرسنگی بخارا: ... و داروغه و امراء فرصتی می جستند که شیخ رزاق را از میان بردارند اما بسبب کثرت آمدشد خلق بمقصود فایض نمی گشتند. در آن اثنا یکی از مریدان او را از قصد امراء آگاه ساخت و تارابی (محمود) از در غیرظاهر از سرا بیرون