تماکسلغتنامه دهخداتماکس . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) همدیگر حریص کردن به خریدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمقیسلغتنامه دهخداتمقیس . [ ت َ ] (ع مص ) آب بسیار ریختن . یقال : مقس فی الماء تمقیساً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمقسلغتنامه دهخداتمقس . [ ت َ م َق ْ ق ُ ] (ع مص ) شوریدن دل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تمقحس . (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تمقحسلغتنامه دهخداتمقحس . [ ت َ م َ ح ُ ] (ع مص ) شوریدن دل . تمقحست نفسه ؛ ای غثیت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متماکسلغتنامه دهخدامتماکس . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) همدیگر حریص کننده در خریدن چیزی . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با هم آزمندی کننده در خریدی . (ناظم الاطباء). رجوع به تماکس شود.
متماکسلغتنامه دهخدامتماکس . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) همدیگر حریص کننده در خریدن چیزی . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با هم آزمندی کننده در خریدی . (ناظم الاطباء). رجوع به تماکس شود.