تمذجلغتنامه دهخداتمذج . [ ت َ م َذْ ذُ ] (ع مص ) رسیدن خربزه . || پرشدن آوند. || آماسیدن چیزی . || فراخ گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمدیشلغتنامه دهخداتمدیش . [ ت َ ] (ع مص ) اندک دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دادن : مامدشنی و ما امدشنی شیئاً؛ ای ما اعطانی . (از اقرب الموارد).
تمذیجلغتنامه دهخداتمذیج . [ ت َ ] (ع مص ) فراخ گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمذج شود.
تمذیجلغتنامه دهخداتمذیج . [ ت َ ] (ع مص ) فراخ گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمذج شود.
پرشدنلغتنامه دهخداپرشدن . [ پ ُ ش ُدَ ] (مص مرکب ) مملو گشتن . امتلاء. ملاء : سرچشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل . سعدی . || بسیار شدن : پشه چو پر شد بزند پیل رابا همه تندی و صلابت ک