تمرکزلغتنامه دهخداتمرکز. [ ت َ م َ ک ُ ] (ع مص ) مصدر برساخته است از مرکز: تمرکز قوا. تمرکز عائدات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول امروز بمعنی فراهم آمدن و فراهم کردن استعمال شود.
centerدیکشنری انگلیسی به فارسیمرکز، میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
Centreدیکشنری انگلیسی به فارسیمرکز، میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
مرکزدیکشنری عربی به فارسیمرکز , ميان , وسط ونقطه مرکزي , درمرکز قرار گرفتن , تمرکز يافتن , متمرکز کردن , تمرکز دادن , تغليظ
تمرکزلغتنامه دهخداتمرکز. [ ت َ م َ ک ُ ] (ع مص ) مصدر برساخته است از مرکز: تمرکز قوا. تمرکز عائدات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول امروز بمعنی فراهم آمدن و فراهم کردن استعمال شود.
متمرکزلغتنامه دهخدامتمرکز.[ م ُ ت َ م َ ک ِ ] (ع ص ) فراهم آمده و مرکز یافته . جمع شده در یک جای . جای گرفته در مکانی . و با کردن و شدن و ساختن مستعمل است . رجوع به تمرکز و مرکز شود.
تمرکزلغتنامه دهخداتمرکز. [ ت َ م َ ک ُ ] (ع مص ) مصدر برساخته است از مرکز: تمرکز قوا. تمرکز عائدات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول امروز بمعنی فراهم آمدن و فراهم کردن استعمال شود.
خدمات کاروَری متمرکزcentralised attendant serviceواژههای مصوب فرهنگستانامکانی در مرکز تلفن داخلی که به سازمان بهرهبردار مرکز امکان میدهد تمام تماسهای دریافتی از چند مرکز تلفن داخلی را به بخش پاسخدهی مرکزی مسیردهی کند اختـ . خَدکام CAS 1
راهبُرد تمرکزfocus strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی برای کاهش هزینه با تمایزبخشی کالاها یا خدمات در یک یا چند بخش از بازار