تمشیشلغتنامه دهخداتمشیش . [ ت َ ] (ع مص ) برآوردن مغز از استخوان و خوردن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمششلغتنامه دهخداتمشش . [ ت َ م َش ْ ش ُ ] (ع مص ) آنچه نرم باشداز استخوان بخاییدن و مغز آن در مزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). سودن اطراف استخوان را و استخوان خاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تمصصلغتنامه دهخداتمصص . [ ت َ م َص ْص ُ ] (ع مص ) یک یک مکیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به مهلت مکیدن آب و جز آن . (از اقرب الموارد). مکیدن و تمزز. (زوزنی ).