تمغیرلغتنامه دهخداتمغیر. [ ت َ ] (ع مص ) شعر ابن مغراء خواندن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): مغرنا یا جریر؛ ای انشدنا لابن مغراء. (اقرب الموارد). || به گل سرخ رنگ کردن جامه را. (از اقرب الموارد).
تمغرلغتنامه دهخداتمغر. [ ت َ م َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) بخون سرخ گردیدن ودر حدیث یأجوج و مأجوج : فرموا بنبالهم فخرت علیهم متمغرة دماً؛ ای محمرة بالدم . (از اقرب الموارد).