تمقیطلغتنامه دهخداتمقیط. [ ت َ ] (ع مص ) بر زمین زدن کسی را. یقال : مقط القرن تمقیطاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || به ریسمان کشیدن شتر. (از اقرب الموارد).
تمقتلغتنامه دهخداتمقت . [ ت َ م َق ْ ق ُ ] (ع مص ) همدیگر دشمن گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نقیض تحبب . (اقرب الموارد). دشمنی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ).
تمقیتلغتنامه دهخداتمقیت . [ ت َ ] (ع مص ) دشمن گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمکثلغتنامه دهخداتمکث . [ ت َ م َک ْ ک ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). درنگ کردن و چشم داشتن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).