تنازبلغتنامه دهخداتنازب . [ ت َ زُ ] (ع مص ) یکدیگر را لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنابز. (اقرب الموارد). رجوع به تنابز شود.
تنجیبلغتنامه دهخداتنجیب . [ ت َ ] (ع مص ) پوست از درخت بازکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنزیبلغتنامه دهخداتنزیب . [ ت َ ] (اِ) جامه ٔ کوچکی باشد که در زیر قبا پوشند و ترکان ارخالق گویند. (برهان ). ارخالق و جامه ای که در زیر قبا پوشند و بافته ٔ پنبه ای نازک و سفیدی شبیه به ململ که در بنگاله بافند و تنزیب می نامند. (ناظم الاطباء). بافته ایست ریسمانی که از آن پیراهن کنند و در برهان
تنزیبفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) نوار نازک که روی زخم و جراحت میبندند؛ باند.۲. پارچۀ سفید نخی نازک که از آن پیراهن میدوزند.