تنبادیکشنری عربی به فارسیپيشگويي کردن , نشانه بودن (از) , حاکي بودن از , دلا لت داشتن (بر) , شگون داشتن , ازپيش اگاهي دادن , از پيش خبر دادن , نبوت کردن , پيش بيني کردن , تشخيص دادن قبلي مرض
تنبولغتنامه دهخداتنبؤ. [ ت َ ن َب ْ ب ُءْ ] (ع مص ) دعوی پیغامبری کردن . (زوزنی ). دعوی نبوت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنبولغتنامه دهخداتنبو. [ تَم ْ ] (اِ) نوعی از خیمه . (آنندراج ) (بهار عجم ) (از ناظم الاطباء) : باد در وی چو آب درغربال خاک بر فرق این کهن تنبو.سنجر کاشی (از آنندراج ).
تنبیلغتنامه دهخداتنبی . [ ت َ ن َب ْ بی ] (ع مص ) ادعای غیب گویی کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنبؤ شود.
تنباکوکشیلغتنامه دهخداتنباکوکشی . [ تَم ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) تنباکو کشیدن : تنباکو کشی به گلعذران چه خوش است سنبل به لب چشمه ٔ حیوان چه خوش است دودش بمثال زلف در هر نفسی بر عارض مهوشان پریشان چه خوش است .<p class="
تنباحلغتنامه دهخداتنباح . [ ت َم ْ ] (ع مص ) نبح الکلب نبحاً و نبیحاً و نباحاً و نباحاً تنباحاً. بانگ کردن سگ و کذا نبح الظبی والتیس و الحیة. (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). نُباح . نَباح . (ناظم الاطباء).
تنباکلغتنامه دهخداتنباک . [ تَم ْ ] (اِ) طابق . طابقه . تنباکو. تتن . توتون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنباکو و توتون و تنبک شود.
تنباکلغتنامه دهخداتنباک . [ تُم ْ ] (ع اِ) فلزی که از ترکیب مس و روی یا مس و روی و قلع بدست آید و این تصحیف تمباک است که به هندو مس باشد. (از دزی ج 1 ص 152).
تنباکولغتنامه دهخداتنباکو. [ تَم ْ ] (اِ) برگ معروف ، در مآثر رحیمی آورده که تنباکو از طرف فرنگ به دکن آمد و از آنجا در هند از عهد اکبر شاه رواج یافت .... (از آنندراج ). ظاهراً قسمی از ماهی زهرج جبلی که قلومس نامند بوده باشد. چه در ماهیت به قسم سیم او شبیه و در سمیت نسبت بماهی به او مشابه و قسم
تنباکوکشیلغتنامه دهخداتنباکوکشی . [ تَم ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) تنباکو کشیدن : تنباکو کشی به گلعذران چه خوش است سنبل به لب چشمه ٔ حیوان چه خوش است دودش بمثال زلف در هر نفسی بر عارض مهوشان پریشان چه خوش است .<p class="
تنباحلغتنامه دهخداتنباح . [ ت َم ْ ] (ع مص ) نبح الکلب نبحاً و نبیحاً و نباحاً و نباحاً تنباحاً. بانگ کردن سگ و کذا نبح الظبی والتیس و الحیة. (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). نُباح . نَباح . (ناظم الاطباء).
تنباکلغتنامه دهخداتنباک . [ تَم ْ ] (اِ) طابق . طابقه . تنباکو. تتن . توتون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنباکو و توتون و تنبک شود.
تنباکلغتنامه دهخداتنباک . [ تُم ْ ] (ع اِ) فلزی که از ترکیب مس و روی یا مس و روی و قلع بدست آید و این تصحیف تمباک است که به هندو مس باشد. (از دزی ج 1 ص 152).
تنباکو کشیدنلغتنامه دهخداتنباکو کشیدن . [ تَم ْ ک َ / ک ِ ] (مص مرکب ) تدخین تنباکو. قلیان کشیدن : آن جوانانی که تنباکو کشنداولش اﷲ و آخر هو کشند.؟ (از آنندراج ).