تنبلیلغتنامه دهخداتنبلی . [ تَم ْ ب َ ] (حامص ) کاهلی و تن پروری . (ناظم الاطباء). تن آسانی . آسانی . تن پروری . بمعنی کاهلی در فارسی قدیم معمول نبوده فقط درنسخه ای از شاهنامه این بیت دیده می شود : درنگ آوریدی تو از کاهلی ز پیری و نادانی و تنبلی .لیکن در نسخ
تنبلیدیکشنری فارسی به انگلیسیidleness, inaction, indolence, languor, laziness, remissness, sloth, slothfulness
سست شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ضعیفشدن، ناتوان گشتن، بیرمق شدن، کمزور شدن ۲. درماندن، واماندن، از کار افتادن ۳. دلسردشدن، مایوس شدن، نومید شدن ۴. مردد شدن، تردید داشتن ۵. کاهلی کردن، تنبلی کردن، مسامحه کردن ۶. شل شدن، کند شدن
تنبلیلغتنامه دهخداتنبلی . [ تَم ْ ب َ ] (حامص ) کاهلی و تن پروری . (ناظم الاطباء). تن آسانی . آسانی . تن پروری . بمعنی کاهلی در فارسی قدیم معمول نبوده فقط درنسخه ای از شاهنامه این بیت دیده می شود : درنگ آوریدی تو از کاهلی ز پیری و نادانی و تنبلی .لیکن در نسخ
تنبلیدیکشنری فارسی به انگلیسیidleness, inaction, indolence, languor, laziness, remissness, sloth, slothfulness
خرتنبلیلغتنامه دهخداخرتنبلی . [ خ َ تَم ْ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خرتنبل . عمل تنبل . عمل کاهل . (یادداشت بخط مؤلف ) : شاعران از هر طرف در نزد تو شعر آورندمن بصدر تو خموش این است از خرتنبلی .سوزنی .
تنبلیلغتنامه دهخداتنبلی . [ تَم ْ ب َ ] (حامص ) کاهلی و تن پروری . (ناظم الاطباء). تن آسانی . آسانی . تن پروری . بمعنی کاهلی در فارسی قدیم معمول نبوده فقط درنسخه ای از شاهنامه این بیت دیده می شود : درنگ آوریدی تو از کاهلی ز پیری و نادانی و تنبلی .لیکن در نسخ