تنغشلغتنامه دهخداتنغش . [ ت َ ن َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) لرزیدن و جنبیدن مرغ و چهارپایه و جز آن به جای خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
تنغصلغتنامه دهخداتنغص . [ ت َ ن َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) ناخوش شدن عیش . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). تیره شدن زندگانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنغیصلغتنامه دهخداتنغیص . [ ت َ ] (ع مص ) ناخوش گردانیدن عیش .(زوزنی ). تیره ساختن عیش را بر کسی : نغصه العیش و علیه تنغیصاً؛ تیره سازد عیش را بر وی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
متنغشلغتنامه دهخدامتنغش . [ م ُ ت َ ن َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) چیزی لرزنده و جنبنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متزلزل و جنبان . (ناظم الاطباء). رجوع به تنغش شود.
چهارپایهلغتنامه دهخداچهارپایه . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که دارای چهار پایه باشد. هر چیز که قوائم چهارگانه دارد. چون تخت یا میز و جز آن : این ز نصرت زده سه پایه ٔ بخت فلک آن را چ
متنغشلغتنامه دهخدامتنغش . [ م ُ ت َ ن َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) چیزی لرزنده و جنبنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متزلزل و جنبان . (ناظم الاطباء). رجوع به تنغش شود.