لغتنامه دهخدا
تنندو. [ ت َ ن َن ْ ] (اِ) غنده بود یعنی عنکبوت ، دیوپای نیز گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 407). بمعنی تنند است که عنکبوت باشد. (برهان ). تندوست . (شرفنامه ٔ منیری ). عنکبوت . (صحاح الفرس ) (ناظم الاطباء). عنکبوت باشد و آن را تننده و تندو نی