تنهامیرلغتنامه دهخداتنهامیر. [ ت َ ] (نف مرکب ) که بیکس میرد. که در مرگ وی کسی در بالینش نباشد. که در حال مرگ کسی از وی تیمارداری نکند و او را پرستاری نباشد : بداند هرکه باتدبیر باشدکه تنهاخوار، تنهامیر باشد. نظامی .رجوع به تنها و دیگ
تنهاخوارلغتنامه دهخداتنهاخوار. [ ت َ خوا / خا ] (نف مرکب ) تنهاخور. کنود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بداند هرکه باتدبیر باشدکه تنهاخوار، تنهامیر باشد.نظامی .