تنوسلغتنامه دهخداتنوس . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) وزیدن باد بر شاخه ٔ باریک و جنبانیدن آن . (از اقرب الموارد).
کِشنگtonusواژههای مصوب فرهنگستانانقباض خفیف و پیوستۀ عضله که در عضلات اسکلتی باعث حفظ وضعیت ظاهری بدن میشود و به بازگشت خون به قلب کمک میکند
تپنگوزلغتنامه دهخداتپنگوز. [ ت َ پ َ ] (ص ) آدم نادان و احمق که اکنون در تکلم دبنگوز گویند. (فرهنگ نظام ).
تنوشلغتنامه دهخداتنوش . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) دست به دستار مالیدن و پاک کردن ، یقال : تنوش یده بالمندیل ؛ ای مشها من الغمر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
تنوزلغتنامه دهخداتنوز. [ ت َ ] (اِ) چاک و شکاف باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). تنوزه . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تنوزه شود.
تنویزلغتنامه دهخداتنویز. [ ت َن ْ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقلیل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
دختنوسلغتنامه دهخدادختنوس . [ دُ ت َ ] (معرب ، اِ) معرب دخت نوش . نامی از نامهای زنان عرب . || (اِخ ) نام دختر لقیطبن زراره تمیمی که پدر او را نام دختر کسری داده است «بنت الهنی ٔ». (المعرب جوالیقی ص 142).
تختنوسلغتنامه دهخداتختنوس . [ ت ُ ] (اِخ ) (به فارسی : دخت نوش ) وی دختر لقیطبن زُوارة بود و پدرش او را به اسم دختر کسری نامید و در تعریب ، شین به سین بدل شد و معنی آن دختر نوش است . (از المعرب جوالیقی ص 142).